بهم میگه اسم پسرم رو میزارم امیر حسین به نظرت خوبه میگم اره قشنگه میگه یکی رو دوست داشتم اسمش امیرحسین بود اومدن خواستگاری پدرم بهم نگفت یک سال بعد فهمیدم که خیلی دیر شده بود یکبار دیگه دیدمش ختم پدربزرگم اومده بود خیلی تغییر کرده بود خیلی گذشته ولی هنوز توی نگاهش چیزی بود که چندسال پیش بود توی نگاه منم همون بودولی سرم رو انداختم پایین نخواستم بعد این همه سال وقتی همه چیز از بین رفته دوباره جون بدم به یه گل پژمرده گذاشتم .

میدونی هفت سال گذشته همه چیز تموم شده من دانشجوام توی همین شهری که اونم هست ولی سعی کردم دوباره زندگی کنم عاشق بشم ولی هیچ کس به جایگاهش نزدیک نشد هنوزم تمام نمایشگاه های ماشین رو نگاه میکنم مسخره اس میدونم بی فایده اس میدونم ولی کار دل دل که عقل نداره بعد این همه سال کنترلش کردم خیلیه .

میدونی زهرا دلتنگش نیستم دوستش دارم از ته قلب خوشحالم که خوشحاله همیشه براش دعا میکنم ولی دیگه هیچکس رو مثل اون دوست ندارم به نظرت این بده به نظرت اگه اسم پسرم رو بزارم امیر حسین هر روز صداش کنم وقتی زیر یه سقف دیگه با یه ادم دیگه ام گناه داره من میخوام اسم پسر اولم رو بزارم امیرحسین اصلا از خدا خوایتم بهم یه پسر بده اسمش رو بزارم امیر حسین دوست دارم انقدر این اسم رو صدا کنم تا اروم بشم باید عشق ام رو یکجا خالی کنم که بهتر از پسر خودم زهرا . 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها